سنگ گور
خامه ی ما سر خط عشق تو را مهجور کرد
می توان گاهی ز خود معشوق خود را دور کرد
خدمت اهل کرم دارد سرافرازی ز پی
سر بلند سر بلندان دار را منصور کرد
همت آن روزی که ما را همنشین شه نمود
دست را بر سینه سنگین تر ز سنگ گور کرد
باطن ما عیب پوش ظاهر آشفته است
این خراب آباد را گنج نهان معمور کرد
نازم آن همت که بر درگاه حاتم چون رسید
کاسه ی در یوزگی را نقش چشم مور کرد
اعتبار صحبت یاران متاعی نادر است
باز گردون بیدلی را از حریفان دور کرد
تهران 1347